شوهر گرسنه به خانه هجوم می آورد ، فراموش کرد که ناهار را برای کار از یخچال خود صرف کند ، بنابراین او در تمام روز گرسنه بود. با رسیدن به او ، حیرت کرد و موهایش با ترس بر روی او ایستاد ، ناله های همسرش را از اتاق خواب شنید و از باز کردن در هراس داشت ، تا مرد دیگری را روی آن ببیند. او قدرت خود را جمع کرد و مشت های خود را محکم گرفت تا هر سکس دراب دو صورت را کوتاه کند ، چنان جذابیتی را دید که چندان انتظار نداشت که قبلاً گریه کند.