پیرمرد منتظر ماند تا خواهرزاده اش در خواب صافی به سکس سیندرلا خواب برود ، به محض اینکه خانم خواندن را تمام کرد ، کتاب را که بلافاصله خرد کرد ، پایین انداخت ، زیرا آن مرد حیله گر مطمئن بود که او خواب خوبی داشته باشد تا کسی دخالت نکند. وقتی برای او چای دم کردم ، دو قرص را داخل لیوان ریختم ، حالا او کاملاً بیهوش است و شما هر کاری که به ذهنش می رسد می توانید با او انجام دهید. او از گلو شروع کرد ، اما طبق برنامه پیش نرفت ، معلوم شد وقتی فک ها در یک بسته نرم بسته اند ، انگشتتان را لمس کنید و اجازه ندهید که فقط بخوابید.