ازبکی ها پس از مرگ والدینش از روستا خارج شدند ، او کل گله گوسفندان را فروخت ، تقریباً صد نفر در سکس ریدن آنجا بود و با این پول یک آپارتمان خوب در شهر خریداری کرد. او در تمدن زندگی می کرد ، اما از رفتارهای بدوی خلاص نشد. یک بار او دختری را از مستی در یک باشگاه ربوده و هنگامی که او غرق شد ، فهمید که وی در بردگی است. اکنون او در آنجا در زیر سینک زندگی می کند و می خوابد ، می خورد و می رود توالت ، و برای تفریحات بدنی به او اجازه می دهد تا از آنجا خزیده شود ، گرچه با عکس العمل وی قضاوت می کند ، او تمایل خاصی دارد که فرد را کسل نکند ، اما هنوز هم بی خطر است منطقه راحتی.