کرال مکزیکی در یک رختخواب برنزه آفتاب می گرفت و او حوصله خوابیدن به سادگی دراز کشیدن ، کاری برای انجام دادن ندارد ، پاهای خود را گسترش می داد ، آنها را روی زانوها به طرفین خم می کرد و با انگشتان خود درون سوراخ گرم قرار می گرفت. کم کم شروع به کوبیدن کردم و در این زمان ناپدری ام از آنجا گذشت ، شنیدم و فوراً فهمیدم که چه چیزی در زیر تخت برنزه اتفاق می افتد. او به شدت آن را بالا برد و دختر به سختی توانست با استفاده از دست های خود ، تیتراژ را با قلم بپوشاند ، لبخند شیرین ای داشت ، مثل اینکه به راحتی آفتاب می گرفت و ناگهان یک پایتون ضخیم با تخم مرغ درون کیسه جلوی سکس باحال خارجی او بیرون آمد و به دهان بازش رفت. .