دختران از مدرسه برگشتند ، فهمیدند که پدرخوانده آنها هنوز هم بریده بر روی تخت خوابیده است. آنها شروع به مسخره کردن او کردند ، یک کفن را روی پشت او گذاشتند و یک سیگار روشن کردند. سپس یکی از آنها گبی را گرفت و آن را در الاغ قرار داد ، آن را آتش زد تا در انتظار برخی از واکنش ها ، سیگار بکشد و فروکش کند ، اما افسوس که او بیش از حد مست بود و چیزی احساس داستان سکسی صوتی نمی کرد.